-
راهی دیار نورم
4 اسفند 1390 13:41
به نام خدا امروز درکی به ما شد در حد نبودن و جدا شدن از همه ی از همـــــه ی آنچه که مرا پیچاند در پیچ چاله های چین و چروکها! پشت دستم را داغ کردم که دیگر چنین خطوراتی در خطوط خواستگاه خاطراتم خطی به جای نگذارد ولی هرگــــــز... نه من نمیگویم هرگز که "یفعل الله ما یشاء بقدرته و یحکم ما یرید بعزته " آسد جلیل!...
-
پیش از موعد
11 بهمن 1390 09:32
سلام خب چون در موعد مقررش وقتی برای نوشتنش ندارم پیش از موعدش مینویسم ________________________________________________ امشب سید جلیل به دنیا می آید چه بگویم که دل یه دنیا از آمدنش شاد میشود !! مبالغه نیست وقتی سید جلیل به دنیا آمد هم خواهر چهارساله اش شاد شد هم برادرانش!! اینها هم جدای از آن یک دنیا هستند آن یک دنیا...
-
اگر فوتبالیست بود همه میشناختندش...
10 بهمن 1390 12:04
این مطلب رو از گوگل پلاس برداشتم تا به حال عکس این دانشمندجوان و نابغه کشور را دیده اید؟ جوانی که با همه درد ها و مشکلات جسمانی تا آخرین لحظات زندگی خود دست از کسب علم و دانش برنداشت و مدال های افتخار را یکی پس از دیگری به گردن آویخت محمد شیرعلی شهررضا که از دانشجویان ممتاز دانشگاه صنعتی شریف و متولد سال 1365 بود...
-
شوخی بیجا
10 بهمن 1390 11:53
هیچ کس شوخی بیجا نکند جز انکه مقداری از عقل خویش را ازدست بدهد حکمت 450 نهج البلاغه .................................
-
دوستی دنیا
9 بهمن 1390 09:26
آنکس که قلبش پر از دوستی دنیا باشد درونش پر از اندوه میشود اندوهی که در عمیقترین لایههای قلبش در تلاطم مدام است اضطرابی که همواره او را به خود مشغول میسازد و غمی که او را محزون و متأثر میگرداند. نهج البلاغه. حکمت 367 .....................................
-
بشر از خود برید و بی حیا شد
8 بهمن 1390 11:50
و اما برکت از مابرد وقتی که دنیامان تماما از ربا شد خدا برداشت رحمت را ز انسان که سرگرمی انسانها زنا شد خدا برگشته از ما چشم وا کن بشر در چاه رسوایی رها شد بشر افتاد در وادی شیطان بشر از خود برید و بی حیا شد . . . .........................................
-
معضلات شبکه های اجتماعی 3
5 بهمن 1390 08:39
به نام خدا واقعا برای چه امری به نت می اییم؟؟ روز 24 ساعت است طی این مدت عده ی بسیاری کارهای مفیدی انجام می دهند کارهایی که اگر بیهوده باشند و به نتیجه ی مشخصی نرسند شاید ناخوشایند باشند یک روز تعداد پستهای ارسال شده در این 24 ساعت زمان را در یک شبکه ی اجتماعی شمردم تعداد ارسالها بسیار زیاد بود اما محتوای پستها همه از...
-
من و او
1 بهمن 1390 09:18
نشسته ام به راه دوست همانکه فکرمیکند مرامیان ذهن روشنش میان خط ونقطه های بودنش مراهنوزجای می دهد ومن همیشه هستم همچویک قبا دربرش مگوکه درمیان دیدگان دیدنش چه دیده ام ویامیان گفتگوی من واو چه رازهاشنیده ام فقط بدان که تشنه است برای او همیشه آب دیده می برم..
-
فرق من با سهراب
30 دی 1390 14:43
من و سهراب هردو در بند خطوطی زخیال در دامیم هردو یک " آ " داریم فرق من با سهراب در مسلمانی نیست فرق من با سهراب قلم و رنگ دل و نقاشیست من سین جیم
-
معضلات شبکه های اجتماعی 2
28 دی 1390 12:04
به نام خدا سلام خیلی وقته دوست دارم یه نامه سرگشاده بنویسم ولی راستش دست به قلم خوبی ندارم فقط سعی میکنم بتونم تا اونجایی که امکانش هست نگارشی درست از وقایع پیش روی بعضیهاداشته باشم اصلا دوست ندارم وارد بحثهای مذهبی و فلسفی و چیزایی که عمریه شنیدیم و عمل نمیکنیم بشم فقط میخوام به بعضیها و خودم تذکر که نه چندتا توصیه...
-
بیعت
25 دی 1390 08:47
به نام خدا خلاصه ی این چند ماه!! در روز غدیر بیعت گذاشته شد و جفا شد در شب عاشورا بیعت برداشته شد و وفا شد
-
سیدجلیل ...
23 دی 1390 11:57
سیدجلیل چشم خویش واکن روبه من مراتماشاکن سربه سوی آسمان بردار چهارده ستاره پیداکن سید جلیل نگو که تنهایی تو همیشه در دل مایی ما تورا کنار خود داریم شکر نعمت به جا نمی آری؟ سید جلیل تو یک قدم بردار صد قدم خدا کند در کار ما برای مشکلات بنده مان بر گزیده ایم چهارده ابرار...
-
برای آنان که مادی می اندیشند مثل من
20 دی 1390 12:24
من نمیتونم خونه من اینجوری بهتره خونه اخرتت رو آباد کن !!! وقتایی که بهش میگفتم چرا مثل بقیه خوش نیستی چرا به زندگی خودت نمیرسی این جمله هارو به من میگفت پولش رو هم داشت همه چیز دراختیارش بود تازگیا شده بود رئیس یکی از بخشهای اداره حقوقشم چند برابرمن بود همکارویکی از دوستای صمیمیم بود وقتایی میشد کلی باهاش بحث میکردم...
-
سه نقطه
20 دی 1390 11:21
راه و بیراه و دو صد جاده هم و قدمهای چنان دور و با فاصله هم داستانی شیرین شده من بافته ام همگان دیده کج برده به من چه خیالی دارند که من آن نادره ام نه که نادراسمم همچو رسمی نادر آفتابیست مرا پی در پی آه خورشید چه تکرار کند جز قدی نور و تو با ان خوشحال کلماتم مبهم در دل ظرف سفال!!! و نخواهی فهمید آنچه بوده ست محال تو...
-
نازنینم
20 دی 1390 09:44
نازنینم فکر کن فکر مشغول من امشب فکری افکار توست سالها دلبسته این دم دیده در آثار توست زخم تن زخم روان زخم بدن شاهد روز جدایی از کنارت رد شدن ...
-
خُطُـــــــوَات
13 دی 1390 10:20
همیشه شیطان منتظر یک اشاره است که دنبالش بری در جویدن لقمه ای حرام در یک خیال خام یا دادان یک اختیار تام در گفتن یک تورا میخوام یا تیزی تیغ انتقام شایدم قبل هر میای باهام !!! یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّةً وَ لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ ولی اون...
-
صبرررر
13 دی 1390 10:08
نه از دیده روی و نه از دل نشو از حال درگیر مو غافل که گربر عشق وحالت صبرداری خدایش میرساند بخت حاصل
-
اول هر پیروزی
10 دی 1390 12:56
باختن در ره عشق خاتمه نیست .. هرکه مجنون شده نیست .. درد عشاق ندید .. تلخ و سم را نچشید .. خاتمه اوست .. ورنه این حادثه ها اول هر پیروزیست
-
معضلات شبکه های اجتماعی 1
8 دی 1390 09:17
به نام نامی الله با توجه به اینکه شبکه های اجتماعی یک محیط عمومی ست و در جوامع عمومی نظر و آرا جمع موجب پایداری و ثبات یک اجتماع میشود نکاتی که در ادامه ی این نوشته میخوانید فقط ایده ها و تجربه های شخصی و جمع آوری شده ی بنده بوده که بر اثر سابقه بدست آمده است در این نوشته نکات ضروری و قابل توجه وتاملی مطرح میشود لذا...
-
...دلتنگی
6 دی 1390 10:13
قلبم تپید و روحم خدای را دید وقتی برایت احساس از بوستان او چید دستم کشید نقش تورا تنهای تنها خندید من بودم و نگاهت ای هست من تنگ است دلم برایت
-
برای عمه ام زینب
5 دی 1390 13:33
زبانم لکنتی بی انتها را کشید و خواند رزم کربلا را یگانه شه سرش از تن جدا شد و دشت کربلا مانده ست مارا نگاه دختر شیر خدا بین بریدن دید و عرش انگار لرزید ولکن ما راَت الا جمیلا بگو زینب تو دخت حیدر هستی تو تنها یادگار مادر هستی جگرها سوخت در داغ برادر مفسر خوان تو لکنت های مارا محرم89
-
اوّل درس خواندن
2 دی 1390 19:37
البته دانشجویان بعد از درس خواندن، خیلى فعّالیتها در دانشگاه مىتوانند بکنند. بىرودربایستى باید به شما عرض کنم که اگر شما بخواهید درس خواندنتان را فداى این کارهایى بکنید که خیال مىکنید خوب است - حالا یا خوب است، یا خوب هم نیست - بنده هیچ اعتقادى به این کار ندارم درس، اوّل است. فلسفهى حضور شما در آنجا درس خواندن...
-
به مناسبت تاسوعای حسینی
14 آذر 1390 13:09
شب تاسوعا بود گفت به من شاعر نیک پی ونیک سخن خواست رخصت از طبیب باطنش آن علمدار رشید و فاضلش گفت تا اینجا رسیدش ماجرا ای عمو کی میرسد آبی به ما کرد شاعر کاغذش را ریش ریش داد دیوان سرودش پیش پیش رخصتی او از علمدارش گرفت شوق دلبر در سرو جانش گرفت گفت دشمن بیا و دست بردار ولی عباس نبود دست بردار مگر عباس را لشکر حریف است...
-
من، این مدّعی محبّتت باعث غربتت.....
18 آبان 1390 17:16
منم اول باعث غربتت یا صاحب الزمان(عج) از آنکه محبّتت نشناسد چه انتظار؟ من، این مدّعی محبّتت باعث غربتت.....
-
برای دوست
18 آبان 1390 10:41
برای دوست همانکه مدتی ست مرا میان جزر ومد موجهای گیسوان خویش میکشد همانکه غرق خریده است ومی برد همانکه دام و دانه را در انتهای داستان وخاطره به سبک حیله های عاشقی برای لحظه ای دقایقی . . . نه خواب مانده ست است به چشم نه یک قلم نه من سوار قایقی
-
در عشق نپرسند عرب را و عجم را
16 آبان 1390 14:18
دل خون شد و خندید، ببینید کَرَم را ما گریه نکردیم مگر غربت هم را دنیا همه آیینۀ شرمندگی ماست در حشر نبینیم مگر صورت هم را خون شد دلم از غصّۀ مرگِ حسنکها یک چند بگریانم بگذار قلم را ای عشق، همه کشتۀ شمشیر تو هستیم حکم تو قصاص است ولی صاحب دَم را در حلقۀ چشمت به خدا خطّ طوافی ست کم مانده که زلفت شکند حدّ حرم را مانند...
-
تویی که نقطه ی عطفی ...
14 آبان 1390 09:09
تنها میان حاجیان نشسته است و فقط نگاهشان نمی کند به چشم سر... بلکه می بیندشان با چشم دل ... همه را می بیند و می شناسد با خود می گوید این همان شیعه ی من ست که سال پیش دلش حج میخواست حالا آمده و ... رویش رابرمی گرداند ... همه را می شناسد از اعمالشان از مو به موی زندگیشان آگاهی دارد .... ولی هیچ کس نمی شناسدش ... همه...
-
حس
12 آبان 1390 07:58
نقطه ها بگذارند اول خط می آیم سیزده خط کلماتم همه بی فاصله اند و در این برهه صدایم زده اند پس نگویید که بی اقبالیست پرشده ست بند دلم این عطشها پس چیست؟ حس وابسته به بیست!! پس خدا حافظتان که خداحافظیم اجباریست ... س.ج
-
فقط برای تو گفتم
11 آبان 1390 09:47
بیا ببین که بازهم زبان من به هق هقی دوباره مبتلاشده ودردرون جایگاه بودنت که با ملات آب وعشق برای تو بنا شده چه شور واشتیاق تازه ای به پا شده ولی ببین تمام شد از این خیال که ساختی برای من از این خیال نبودن به باد سرد جدایی فروختم وقبل آنکه زنم چوب حراج را به خیالم میان آتش ابهام تو سوختم نگاه کن که فقط بادخریده هیچ هیچ...
-
امروز دلم تنگ است
11 آبان 1390 09:39
مهدی در این ایام دلتنگی کجایی ؟ با حاجیان حج میروی یا ذی طوی ای انگار آقا همچو بابای غریبت ماه محرم عازم کرب وبلایی