دست به قلم های ســیدجلیل

دست به قلم های ســیدجلیل

قل رب ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق و اجعل لی من لدنک سلطانا نصیرا
دست به قلم های ســیدجلیل

دست به قلم های ســیدجلیل

قل رب ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق و اجعل لی من لدنک سلطانا نصیرا

بهارقرآن

دلم لک زده است ، 


برای سحر برای لحظه ی افطار


برای " الذی انزلت فیه القرآن"


برای ربنــــــــــــــــــــا


{فرقی نمی کند صدای چه کسی باشد فقط با ربنا باشد}


قدرش هم زیباست اگر بدانیم چه پربار است 


به خصوص اگر در گرمای تابستان وسط مرداد تشنه لب باشی ... 


یاد سقا افتادم کنار آب 


خنکای آب به صورتش میخورد و لب به آب نزد


رمضان امسال 


خوردن آب سرد اگر در خیال داری تحمل کنی ثواب برده ای 


ذره ای از ثوابش را نذر حسین کن چیزی کم نمیشود سقا که جانش را فدا کرد


بگو یا ابا عبدالله ...


................................................................................


چند روز بیشتر نمانده است 


حس هفت سالگی دارم...


هفت بهارقرآن...


راستی شما چند بهارقرآن را دیده اید؟

ظلمات!

به نام خدا


تا به حال در ظلمات رها شده ای ؟

ظلمات را بگذار اینگونه برایت مجسم کنم فکر کن از مردمان قدیم هستی و مجبوری برای تجارت و کسب و کار مشهد تا تهران را بروی ! تجسم کن چه سختیهایی باید بکشی چه شبهایی را باید در تاریکی طی کنی ... دیگر چراغ و روشنایی وجود ندارد که بتوانی به راحتی راه و بیراهه را تشخیص دهی ... ظلمات یعنی تاریکی مطلق 

ظلمات یعنی اینکه تو بخواهی به راه درست بروی ولی برایت مقدر نباشد 

ظلمات یعنی بستر هدایت برایت فراهم نباشد 

حال به گمانت در یک جامعه ی ظلمت زده که نور هدایت خاموش است و باید راه را در تاریکی پیمود چگونه انسان میتواند به مقصد برسد ؟

نمیدانم توانستم درست مفهوم ظلمات را برسانم یا نه ولی خب نهایتا میخواهم به این نتیجه برسی که ظلمات یعنی تاریکی مطلق ... در تاریکی مطلق قوه ی تشخیص از آدمی سلب میشود حتی صداهای مختلف نیز از هم به سختی تمیز داده میشوند 

بگذریم 

حال که ظلمات را شناختی نا امید نشو ! از ظلماتی که برایت به تصویر در آوردم بیرون بیا ..


ولی بدان به همین سادگی ها نمیتوانی از ظلمات بیرون بیایی .... بلکه ظلمات را هدایتگری لازم است تا تورا از بن بستها برون برد ... 

آری در ظلمات که بیوفتی متوسل به نور هدایت میشوی !

دوباره تصور کن در یک بیابان تاریک مطلق گرفتار شدی به هر آنکه اعتقاد داری متوسل میشوی!!! درست است ؟؟؟

............................................................................


قبول داری که جامعه ی امروز کمتر به چراغهای هدایت متوسل میشوی؟؟

امروز در ایران چراغهای هدایت آنقدر پر نور هستند که انسان راه را درست بپیماید 


............................................................................


قُلْ أعوذُ بِرَبِّ الّفَلَقِ، مِنّ شَرِّ ما خَلَقَ، وَ مِنْ شَرِّ غاسِقٍ إذا وَقَب...


اقای رئیس جمهور

به نام خدا


میخواهم اینگونه شروع کنم !

آقای رئیس جمهور حرفهایت دلنشین و مورد علاقه ی مردم است ولی میخواهم بگویم از کودکان آواره و بی سرپناه شهرستان دامغان! من دانشجوی شهر دامغان هستم 



آقای رئیس جمهور شهر من بزرگ است و چیزهای ریز در چشمم نمی آید 

اما دامغان کوچک است

و به وضوح با دیده ی خود به ناتوانی گفتمان عدالت! در برقراری عدالت می نگرم 

آقای رئیس جمهور هنوزهم دوستت دارم 

ولی 

دوست داشتنت دلیل نمیشود که از کاستیهای دولتت نگویم

مگر نه این است که به دوست می گویند آیینه 


اقای رئیس جمهور 

میدانم که میدانید امروز در شهرهای کوچک مردم در نیازهای روزانه خود هم مانده اند


مردم را به این نتیجه رسانده اید که حصار عدالت فراتر از گفتمان شماست ...


.................................................................................................

عشــــــــــق کجا خورده به شرمندگی

ساده مپندار 

سیدجلیل 

سخت شده ست قافیه ی زندگی

هرکه به اجمال دلی داد و رفت

عشــــــــــق 

کجا خورده به شرمندگی