دست به قلم های ســیدجلیل

دست به قلم های ســیدجلیل

قل رب ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق و اجعل لی من لدنک سلطانا نصیرا
دست به قلم های ســیدجلیل

دست به قلم های ســیدجلیل

قل رب ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق و اجعل لی من لدنک سلطانا نصیرا

پیش از موعد

سلام 

خب چون در موعد مقررش وقتی برای نوشتنش ندارم پیش از موعدش مینویسم 

________________________________________________


امشب سید جلیل به دنیا می آید چه بگویم که دل یه دنیا از آمدنش شاد میشود !! مبالغه نیست وقتی سید جلیل به دنیا آمد هم خواهر چهارساله اش شاد شد هم برادرانش!! اینها هم جدای از آن یک دنیا هستند آن یک دنیا دل دریای پدرش بود و روی گشاده ی مادرش !

بهمن ماه بود و برف و یخبندان سید جلیل خبر نداشت که 22 بهمن چه روزیست فقط میدانست که در آینده میتواند 22 بهمن را با شادی مردم شاد باشد ! وقتی به دنیا آمد همه شاد بودند و او حتی نمیتوانست فکر کند که چرا مردم شادند ! نوزاد را چه به فکر کردن فقط می دید که همه شادند !


دوسال سه سال  رسید به این مرحله که یکباره سید جلیل دوباره متولد شد  کجایش رادیده ای سید جلیل با خیمه ها و تکیه ها وپرچم های سیاه ابا عبدالله متولد شده بود این بار هم می دید و هم تا حدودی می توانست بیاندیشد اگر با اسباب بازی سرگرمی زود گذری پیدا میکرد ولی زنجیری که محرم پدرش برایش خریده بود را هیچ وقت از وسایل بازیش کنار نمی گذاشت 


در چهار پنج سالگی توفیقات زیادی داشت !!! کتابهای برادرانش را خط خطی میکرد !! ساعت کوکی که یادگار خانه ی پدربزرگ مرحومش بود را ازهم ریخت!! به طوری که هیچ نابغه ای توان راه اندازی دوباره ی آن را نداشت ! 

در روایت آمده است که درکودکی چون بر می آشفت و عصبانی می شد هرچه شکستنی به دستش می رسید میشکست تا بر همگان ثابت کند که فسقل نیست !!!:دی

بله سید جلیل با همین حرکات خلاف عرف جوامع مدنی دوباره متولد شد این بار هم می دید هم اندیشید و هم دستش را در یک عمل به کار برد ! ولی خب نو آوری جدیدی برایش حاصل نشد 


هفت ساله بود که به دبستان رفت ! حالش به هم میخورد از بچه هایی که نمی توانستند از مادرانشان جدا بشوند و روی نیمکت های مدرسه بند شوند! 

بماند از اینکه نبوغ را دور زد و همان روزهای اول مدرسه و همان ثلث اول کلاس اول شاگرد اول شد !بماند ولی خب آن زمان هم دوباره متولد شد این بارهم دید و هم اندیشید و هم عمل کرد و توانست یک نو آوری برای خودش به وجود آورد !!! در ارزش نو آوریش همین بس که یک جعبه مداد رنگی از طرف معلمش هدیه گرفت به علاوه لوحهای تقدیری که دسته دسته دست به دست میشد و با کمال احترام در مراسمات مختلف و سمینارها و همایشات بین المللی به او اهدا میشد !!! :دی 


سالهای دبستان به همین شیوه نبوغ را دور میزد و سدهای پیش رویش را درهم میریخت !!! 

5 سال متوالی دبستان شاگردممتاز شد بــــــــــــــــعله چشم حسود کور

در این بین بارها و بار ها متولد شد!!! این تولدها به دلیل ریا شدن بیان نمیشود


بزرگترین بدشانسی آن زمان این بود که سر جلسه آزمون تیزهوشان! دیر رسیده بود بله و به همین سادگی از متولد شدن دوباره بازمانده بود ولی هرگزاین را بر خود عیب ندانست !


آن زمان دست توسلی هم پیدا کرده بود و به جای تیزهوشان! از همسایه ی دیوار به دیوارشان خواست که دست رد به سینه اش نزند و حاجتش را بدهد و چه زیبا این حاجت برآورده شد سید جلیل در یکی از مدارس همسایه دیوار به دیوارشان پذیرفته شد کم از تیزهوشان نداشت این مدارس بزرگترین مزیتش این بود که صاحب مدرسه آخر مهربانی و رافت بود 


دوران راهنماییش همه خوشی بود حتی با وجود اینکه کسی حق نداشت زنگ تفریح تکلیف های مانده اش را که از شبهای پیش مانده بود انجام دهد ولی شور واحوال عجیبی حاکم بود 

قابل وصف نیست دردو دلهای معلم ها و شاگرد بین خط خطی های نقاشی های گچی نقش گرفته بر قلبهای پاک و معصوم بچه های پایین شهر ! 

پایین شهر برای جلیل قابل ترجمه نبود ولی دو سال به مدد سرویس از منطقه ی متوسط شهر زد و به پایین شهر رفت اما نمیتوانست کنجکاو نباشد سال سوم را خودش بااتوبوس به خواجه ربیع میرفت ! دوستان سختی کشیده ای داشت و تا به حال درکشان نمیکرد همانهایی که ساکن خواجه ربیع ! بودند خیابان شهید یوسف زاده که کوچه ها ی ناهموارش !طعم تلخ و شیرینی زندگانی پایین شهر را میداد . بارها و بارها برای تجربه تا ته مهر مادر رفته بود همراه همان رفقایش ! 

برای تجربه کردن شاید عقب مانده بود طعم سختی را چشیده بود ولی نه تا این اندازه خانه های یوسف زاده همه کوچک بودند و یک طبقه خالی از نماهای دنیا ! خالی از پز و چشم وهم چشمی ... هنوز یادش نمی رود مرتضی و علی و ستار و .. حتی خلاف ترینشان هم بوی محبت میداد .


اما معنویت موج میزد میان نمازخانه مدرسه ! چه به اجبار و چه به اختیاری همه موظف بودند نماز بروند 

سید جلیل با دعای عهد هرصبح مدرسه شان و با ال یاسین خواندن پنجشنبه های آن مدرسه متولد شد 

اصلا بگذار بگویم سید جلیل در مدرسه راهنمایی امام رضا (ع) رنگ و بوی خدا گرفت 

شاعر شد دکلمه مینوشت خط نسخ را ترکمنی به او آموخت خندید با نفس بچه های پایین شهر دم گرفت و خودش میگفت هیچ وقت فراموش نمیکند که همه چیزش را مدیون همان سه سال زیستن میان شاگردان ممتاز پایین شهر است 


خودش هم متاثر میشود وقتی می اندیشد به نداشتن مرام و معرفت دوست صمیمیش مرتضی! (خاطرات آن سه سال قابل وصف نیست هنوزم دلم تنگ یوسف زاده است)

این بار طی سه سال سید جلیل متولد شد تولدی که هم دید و اندیشید هم بر دیوارهای فقر دست کشید هم پاداش نوآوریهایش را دید حتی اگر نتوانست برای یک بارهم که شده شاگرد ممتاز شود اما بالاتر از همه راهی را انتخاب کرد که شاید در تیزهوشان بالاشهر هرگز نمیتوانست برگزیند 


در یکی دوخط جا نمیشود ولی بدونین سید جلیل دوران خوبی داشت توی سه سال راهنمایی :)


و اما تولدی دوباره 

اینبار نه در دبیرستان آن مهربان که در چند صد متری و زیر سایه ی او تحصیل میکرد آری چند صد متر!

شوقی دارد هرروز صبح ازخواب برخیزی و نه به شوق درس و بحث که به شوق سلام دادن از بالای پل هوایی رو به حریم قدسی مولایت ! و آغاز یک روز صمیمی با دوستانت ... 


دبیرستان مرکز تغییر عقاید انسان است اما چگونه میتوانست عقایدش تغییر کند و به خلاف کشیده شود در حالی که گلدسته ها از چند صد متری هرروز دستش را میگرفت 

دستش را میگرفت آن گل دسته ...

دبیرستان بود و غوغا و شورو حال کتابخانه اش صفهای بی حوصله ی صبحگاهش چاشت و صبحانه و نحوه ی ناهار دادنش دعواهای سر ته دیگ و قاشق و ماست و... موهای لای غذاهایش اعتراض و تجمع های بچه هایش تنبلی هایش تغییرکردن مدیرش شعرباف و عطاریان و اکبریش ... 

معلمهای سوژه اش 

یک کلاس تجربی و سه کلاس ریاضی در هرپایه اش 

نامردی هایش 

دلخوریهایش 

شورواحوالات بچه هایش و... همه ی اینها به کنار

آن چیز که سید جلیل دوباره در آن متولد شد جلسه میثاق بود !

میثاق با شهیدان روح زندگی را در درونش جاری کرد که زندگی خوردن نیست خوابیدن نیست زندگی یک انسان ورای این احوالات است زندگی یعنی یک عصرپنجشنبه این بار اختیاری در دبیرستان بایستی تا فارغ التحصیلان هم بیایند و فوتبالی بزنند و سیدجلیل و رفقایش با شوق نمازخانه را آماده کنند با چند عکس و پوستر و جمله و ... تا همراه بچه های بالاتر نمازی بخوانند و مناجاتی کنند و یاد شهدارا زنده کنند و در طنین کمیل میان تاریکی شب به سجده افتادن بندگان خدارا ببیند و صدای دلنشین هق هق عابدان و منتظران را میان گوشش ضبط کند 

دبیرستان نمونه دولتی آینده سازان بی نظیر است سبک و سیاقش و مدیون است به تنها شهیدش 

رضا عطارد دانش آموز همین مدرسه بود که گذاشت ورفت و حال و هوای عجیبی به آنان داد که می آیند و میروند ! خیلی ها بی بهره ماندند از این شور در دل

وقتی هرروز چشمش به نگاه امیدوار کننده آقارضا می افتاد امیدوارتر میشد به اینکه حتی اگر درسش توفیق چندانی نداشته باشد اما بر اعتقاداتش پا فشاری کند 


و میان سیاست هم برود و زمانی که همه بی خبر بودند از توطئه های برخی سران عرب همراه همان فارغ التحصیلان قبل از جنگ 22 روزه غزه خودجوش بروند و اعتراض کنند به کنسولگری عربستان ! پلیس هم بیاید و متفرقشان کند :دی (من باب ریا)

                                           

                   


سیدجلیل دبیرستانی متفاوت با همه داشت تکیه به آجرسفالهای بیست و چند سال پیش مدرسه ای داده بود که دست نوازش شهید بر آنها دست کشیده بود و در سالن های مدرسه ای قدم میزد که نفس شهید در آن پیچیده بود و اینها تماما باعث شد که دوباره متولد بشود این بار دید و اندیشید ولمس کرد و حاصلش را با معنویت همان راه را ادامه داد این بار مصمم بود که از همان پیچ وحدت عبور کند و از چهارراه شهید گمنام بگذرد و پیام رسان خون به ناحق ریخته ی جدش حسین (ع) بشود اینهارا عطاردهایی که بر گرد خورشید می گشتند یادش داده بودند 


این نوشته ها فقط من باب پرکردن جای خالیمان بود وگرنه زندگی انسان لحظه به لحظه اش آزمون و خطا و امتحان است لحظه به لحظه اش خوشی و تلخی دارد سرتان درد آمد حلالمان کنید


از این دوسال اخیر چیزی نمیگویم ضرورتی حس نشد شرمنده :دی!! والسلام التماس دعا 

اگر فوتبالیست بود همه میشناختندش...


این مطلب رو از گوگل پلاس برداشتم 


تا به حال عکس این دانشمندجوان و نابغه کشور را دیده اید؟



                          




جوانی که با همه درد ها و مشکلات جسمانی تا آخرین لحظات زندگی خود دست از کسب علم و دانش برنداشت و مدال های افتخار را یکی پس از دیگری به گردن آویخت

محمد شیرعلی شهررضا که از دانشجویان ممتاز دانشگاه صنعتی شریف و متولد سال 1365 بود دانشجوی نابغه دانشکده علوم ریاضی دانشگاه صنعتی شریف که دانشجوی نمونه کشوری سال 86، دارنده رتبه اول جشنواره جوان خوارزمی در سال 85 و پژوهشگر ممتاز انجمن رمز ایران بود.

در طول دوره کارشناسی خود موفق به ارایه 80 مقاله علمی در کنفرانس‌های بین‌المللی شد و 13 مقاله چاپ شده در مجلات معتبر علمی پژوهشی داشت و یک اختراع ثبت شده نیز از خود به جا گذاشت. او در سال 1385 به عنوان پژوهشگر جوان ممتاز انجمن رمز ایران در مقطع کارشناسی برگزیده شد و در دومین کنفرانس بین‌المللی ایکتا 2006 (ICTTA 2006) به عنوان جوان‌ترین محقق انتخاب شد و همچنین در یازهمین کنفرانس بین‌المللی انجمن کامپیوتر ایران (CSICC2006) به عنوان جوان‌ترین محقق برگزیده شد. این دانشجوی فقید یک کتاب به عنوان «آموزش الگوریتم‌ها» تألیف کرد و همچنین 2 بخش برای دایره المعارف Encyclopedia of Mobile Computing &commerce و کتاب Handbook of on secure Multimedia Distribution را نوشته است. زمینه‌های تحقیقاتی مورد علاقه وی نهان‌نگاری اطلاعات، برنامه‌نویسی تلفن همراه و سیستم‌های تفکیک کاربران انسانی از ماشین بود.


وی چندی پیش بر اثر ناراحتی ستون فقرات درگذشت.


منبع: ایران ماندگار


..................................................................


شوخی بیجا

هیچ کس شوخی بیجا نکند

 جز انکه مقداری از عقل خویش را ازدست بدهد

حکمت 450 نهج البلاغه 


.................................

دوستی دنیا

آن‌کس که قلبش پر از دوستی دنیا باشد


 درونش پر از اندوه می‌شود 


اندوهی که در عمیق‌ترین لایه‌های قلبش در تلاطم مدام است


 اضطرابی که همواره او را به خود مشغول می‌سازد


و غمی که او را محزون و متأثر می‌گرداند.


 نهج البلاغه. حکمت 367


.....................................

بشر از خود برید و بی حیا شد

و اما 

برکت از مابرد وقتی 

که دنیامان تماما از ربا شد 

خدا برداشت رحمت را ز انسان 

که سرگرمی انسانها زنا شد


خدا برگشته از ما 

چشم وا کن 

بشر در چاه رسوایی رها شد 

بشر افتاد در وادی شیطان 

بشر از خود برید و بی حیا شد 

.

.

.

.........................................

معضلات شبکه های اجتماعی 3

به نام خدا 

واقعا برای چه امری به نت می اییم؟؟

روز 24 ساعت است طی این مدت عده ی بسیاری کارهای مفیدی انجام می دهند کارهایی که اگر بیهوده باشند و به نتیجه ی مشخصی نرسند شاید ناخوشایند باشند 

یک روز تعداد پستهای ارسال شده در این 24 ساعت زمان را در یک شبکه ی اجتماعی شمردم تعداد ارسالها بسیار زیاد بود اما محتوای پستها همه از سر بی حوصلگی و بیهودگی بود شاید درمیان انبوه ارسالها چندپست جالب و آموزنده یافت میشد ! به راستی هدف از آمدن به نت چیست؟ هنوز کسی به این سوال پاسخ نداده است 

بگذریم و اما اصل مطلب , حقیقت امر آن است که عالم نت باهمه ی فراگیری و بیشمار بودن کاربرانش یک عالم محدود و مجازی در میان ذهن مخاطبان است چرا میگویم محدود ! نظر من این است که انسان شبکه های اجتماعی در تمام زندگی اش همان نت را می بیند و تمام زندگی اش نت میشود بستر مهیا شده ای یافته است که می تواند تمام احساسات و عاطفه ها و کمبودهای محبت زندگی خویش را با دیگری در میان بگذارد آری انسان شبکه های اجتماعی پرورش می یابد برای اعتماد به افرادی که نمی شناسد افرادی که تمام ظاهرشان آواتاری زیبا و نام کاربری جذاب می باشد بارها گفته ام و میگویم مادر دنیای حقیقی خودمان به سختی بر مخاطب خویش تاثیر میگذاریم اما دنیای مجازی به سبب بسته بودن و دیده نشدن با سرعت و شدت بسیار بر مخاطب خود تاثیر میگذاریم و هم تاثیر میگیریم 

انسان شبکه های اجتماعی اگر بی هدف و بی منظور رها در یک بستر مهیا شده رها شود از انجام هرگونه فسادی دوری نمیکند بی هدف بودن موجب میشود انسان دنیای مجازی جبران کمبودهای زندگی خودش را جایگزین بی هدفی یک شبکه کند .

انسان شبکه های اجتماعی بی هدف تسلیم اراده ی مفسده ها میشود 

مفسده هایی که یک به یک حیله ها و مکرهای شیطان اند شخصا به این گفته ی یکی از دوستان یقین پیدا کرده ام که میگفت نت ساخته ی دست شیطان بزرگ است و شیطان قسم خورده است تمام آدمیان را فریب دهد مگر انسانهای خالص را ... درستش هم همین است شیطان از هردری میزند تا من مسلمان را یک گام به گناه نزدیک تر کند صحبتم با آنهایی است که به بیهوده زدگی دچار شده اند دوستان علی الظاهر مذهبی !

و اما نشانه های کمبود

هشدار اولم به خانمهای کاربری است که در دنیای حقیقی خود پاک ترین و نجیب ترین و با حجاب ترین هستند ! سرکارخانمهای علیـّــه ! شما اگر محدود نبودید و کمبود در زندگیتان حس نمی کردید از کاربران مرد درخواست نمیکردید که شمارا به عنوان خواهر خودشان حساب کنند ..جای بسی تاسف است که از این سری انسانهای ساده بسیار زیاد مشاهده میشوند !!!

به راستی اگر ناموس شما از یک مرد غریبه همچین درخواستی را مطالبه کند چه عکس العملی نشان میدهید؟؟؟

 

و اما بعد شوخیهای بی مورد و حرفهایی که گوشه هایی باز برای به وجود آمدن خیلی از راههای فساد و ارتباطهای نادرست را باز میگذارد ! 

می پرسم آیا شما در محیط حقیقی خودتان هم با نامحرم شوخی  می کنید؟! پاسخ میزند که پیامبر (ص)با پیرزنی در فلان جا شوخی کرد !!! آری پیامبر (ص) پیامبر بود و مخاطبش پیرزن !!! اما حضرت علی (ع) که می گفت ((اگر گناه جن و انس را به من بدهند و اجازه داشته باشم دورکعت نماز بخوانم بر من باکی نیست )) با آن همه تقوا که به حق الیقین رسیده بود به زنان جوان و نامحرم سلام هم نمی کرد


کاربران شبکه های اجتماعی اکثرا جوان هستند و مجرد! و جوان هر حرفی را بدون منطق به سادگی نمی پذیرد اما جای پرشدن پیمانه ی کمبودهایش که بشود ساده تر از بچه ای خردسال عقایدش را کنار میگذارد و می پذیرد !

با یک اسمایل و شکلک دل از دلش می رود 

میگویی کمبود نه !! باشد میگویم نیاز نیاز به ارتباط با جنس مخالف نیاز به آنچه در فطرت ما نهاده شده است ! آری شوخی با نامحرم لذت بخش است ولواینکه مجازی باشد می دانی چرا؟؟؟

انسان شبکه های اجتماعی علی الظاهر مذهبی تو از ارتباط و شوخی با نامحرم لذت می بری چون  از عبادت و نمازخواندت لذت نمی بری  تو از یک ارتباط مجازی با نامحرم احساس سیرابی کاذب می کنی چون از ارتباط با محارم و اطرافیانت  لذت نمی بری  و این یعنی کمبود!


بازهم بگذارید به حساب خشکی مذهبی بودنمان !

چرا اجازه نمیدهیم بگوییم مشکل از ما مذهبی هاست ؟احکام خدا شوخی بردار نیست که هرکس هر طور باب میلش باشد بدان عمل کند اگر خلاف حکم خدا عمل شود گناه است و گناه عقوبت دارد و این است که میشود فساد! عزیزی که میگویی اینها خشکی مذهبی است نه خشکی مذهبی نیست چشمه ی اعتقادات شماست که خشکیده و قلب شماست که گرمای عذاب گناه را حس نمی کند .

آری انسان شبکه های اجتماعی علی الظاهر مذهبی با تو ام که بی هدف در بستر مفسده ها می چرخی و می گردی وجولان می دهی و بر همه ی رفتارهایت رنگ مسلمانی میزنی !

__________________________________________________



و اما آقای من عده ی بسیاری در هنگامه ظهور به مخالفت با شما برمی خیزند و میگویند که دین جدیدی آورده ای و خدا نکند که ما از آن دسته باشیم که براستی شقی من خالفکم !




.........................................................................................

چت‌کردن با نامحرم 

س: نظر جنابعالى در مورد چت‌کردن دختر و پسر چیست؟

ج) با توجه به مفاسدى که غالباً بر آن مترتب است، جایز نیست.

منبع : لینک



 


من و او

نشسته ام به راه دوست

همانکه فکرمیکند

مرامیان ذهن روشنش

میان خط ونقطه های بودنش

مراهنوزجای می دهد

 ومن همیشه هستم همچویک قبا دربرش

مگوکه درمیان دیدگان دیدنش چه دیده ام

ویامیان گفتگوی من واو

چه رازهاشنیده ام

فقط بدان که تشنه است

برای او همیشه آب دیده می برم..