دست به قلم های ســیدجلیل

دست به قلم های ســیدجلیل

قل رب ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق و اجعل لی من لدنک سلطانا نصیرا
دست به قلم های ســیدجلیل

دست به قلم های ســیدجلیل

قل رب ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق و اجعل لی من لدنک سلطانا نصیرا

من، این مدّعی محبّتت باعث غربتت.....

منم اول باعث غربتت یا صاحب الزمان(عج) از آنکه محبّتت نشناسد چه انتظار؟

 من، این مدّعی محبّتت باعث غربتت..... 


برای دوست

برای دوست 


همانکه مدتی ست مرا میان جزر ومد موجهای گیسوان خویش میکشد 


همانکه غرق خریده است ومی برد 


همانکه دام و دانه را در انتهای داستان وخاطره


 به سبک حیله های عاشقی 


برای لحظه ای دقایقی 


.

.

.


نه خواب مانده ست است به چشم نه یک قلم نه من سوار قایقی 


                     



در عشق نپرسند عرب را و عجم را

دل خون شد و خندید، ببینید کَرَم را

ما گریه نکردیم مگر غربت هم را


دنیا همه آیینۀ شرمندگی ماست

در حشر نبینیم مگر صورت هم را 


خون شد دلم از غصّۀ مرگِ حسنک‌ها

یک چند بگریانم بگذار قلم را 


ای عشق، همه کشتۀ شمشیر تو هستیم

حکم تو قصاص است ولی صاحب دَم را


در حلقۀ چشمت به خدا خطّ طوافی ست

کم مانده که زلفت شکند حدّ حرم را 


مانند حبیب عجمی دل عربی کن

در عشق نپرسند عرب را و عجم را


عمری که دویدیم هوس بود و عبث بود

با پای توکّل برویم این دو قدم را


علیرضاقزوه

تویی که نقطه ی عطفی ...

تنها میان حاجیان نشسته است و فقط نگاهشان نمی کند به چشم سر... بلکه می بیندشان با چشم دل ... همه را می بیند و می شناسد با خود می گوید این همان شیعه ی من ست که سال پیش دلش حج میخواست حالا آمده و ... رویش رابرمی گرداند ... همه را می شناسد از اعمالشان از مو به موی زندگیشان آگاهی دارد .... ولی هیچ کس نمی شناسدش ... همه فراموش کرده اند که عزیزترین انسانها هم قدم با ایشان حج می گذارد


شاید اول باید در عرفات دل معرفت پیدا کرد و درمشعرجان به شعور رسید سپس عرفات و مشعر ومنا را درک کرد ...

شاید اول اگر دو سنگ برهوسهایم زدم رمی جمراتم جواب دهد وگرنه شیطان همیشه بیخ گوش من دستش را برشانه ام انداخته و درگوشم زمزمه ی لبیک میخواند....

شاید سربریدن قربانیم آن لحظه حجم را مقبول کند که از دنیا بریده باشم


آقای غریبم برایم دعاکن که معرفت درک صحیح وشعور خدایی شدنم بدهد تا از دنیای خویش سرببرم سپس به وادی حجاز پا بگذارم تا وقتی مرا دیدی رویت را ازمن برنگردانی ...    

حس

نقطه ها بگذارند اول خط می آیم 


سیزده خط کلماتم همه بی فاصله اند


و در این برهه صدایم زده اند


پس نگویید که بی اقبالیست


پرشده ست بند دلم


این عطشها پس چیست؟


حس وابسته به بیست!!


پس خدا حافظتان که خداحافظیم  اجباریست ... س.ج

فقط برای تو گفتم

بیا ببین که بازهم زبان من به هق هقی دوباره مبتلاشده 


ودردرون جایگاه بودنت

 

که با ملات آب وعشق برای تو بنا شده


چه شور واشتیاق تازه ای به پا شده


ولی ببین تمام شد


از این خیال که ساختی برای من


از این خیال نبودن


به باد سرد جدایی


فروختم


وقبل آنکه زنم چوب حراج را به خیالم


میان آتش ابهام تو سوختم


نگاه کن


که فقط بادخریده هیچ 


هیچ تورا


ببین به سردی دستت هنوز بسته نگاه


فقط برای تو گفتم زعمق جانم آه .... س.ج


امروز دلم تنگ است

مهدی در این ایام دلتنگی کجایی ؟


با حاجیان حج میروی یا ذی طوی ای 


انگار آقا همچو بابای غریبت 


ماه محرم عازم کرب وبلایی 


افسرجنگ نرم

من افسر جنگ نرمم
تکبیرم الله اکبر
عاشق به دیدار مهدی
آماده براذن رهبر
من افسر جنگ نرمم
یک آسمانم ستاره
درکوله بارم عقیده
سربازگردان کاوه
من افسرجنگ نرمم
سنگرندارم ولیکن
مردانه هستم که هستند
بی سنگران جاودانه
من افسرجنگ نرمم
دراوج مرکب گزینم
آماده ام تا وفارا
بالابرم من دوباره
عزت بلند چون دماوند
دلهاچوکارون واروند
آری چه حاجت به قایق
وقتی که هستی روانه
من افسرجنگ نرمم
اهل نبردم بدانید
یک عمرهستم پریشان
تالحظه ای را نشانه
آن لحظه راحفظ دارم
احساسی ازاین تن خاک
هنگامه ای راکه آن دم
عشاق برده ست به افلاک

بِهَراسید که این قائله آخر دارد........!!!!!

همه گفتند که این قافله رهبر دارد،همه گفتند، علی مالک اشتر دارد،همه گفتند که یاور دارد، و کسی نیست قلم بردارد...
بنویسد که زیاران علی، یک نفر هست درون مایۀ اشعر دارد،و در این توطئه‌ها شیوۀ دیگر دارد، که رود پای سپیدار و تبر بردارد...،غربت اینجاست که بنیامین هم، یوسفی را به لب چاه آرد...!
و در این نزدیکی، سیدی هست کزآنکس که بر او حق برادر دارد،دل خون‌تر دارد، چه کسی حق دارد، قبلِ این شاه ولایت قدمی بردارد...؟ نکند ملّت ما دایۀ بهتر دارد؟!
بله این منطقه خرزهره و شبدر دارد،ما نترسیم سپیدار و صنوبر دارد،قمری هست که یک ملت اختر دارد، او حسینی است که یک ملت اکبر دارد...
و هنوزم که هنوز است عَدُوّیست که نسل از هُوَ الاَبتَر دارد،و خدا در ره این توطئه‌ها سورۀ کوثر دارد،
که بر این سرور ما لطف، پیمبر دارد،کسی از آل علی هست که بر دست توانایی خیبر دارد، که چو دریاست وَصد علقمه لشکر دارد،و دلش ارث فداکاری را، زِعلم دار دلاور دارد،
و همین جا خبر از کرب و بلایی دارد، که دو سنگر دارد...
طرفی خنجر حق گوی و دگر سوی، ببین...! دشنه و خنجر دارد...
بِهَراسید که این قائله آخر دارد،
کدخداییست در این دهکده طاقت دارد، طاقتش حد دارد،...یادتان رفته که این معرکه داور دارد..؟
یادتان رفته که این میکده ساغر دارد..؟و کسی هست دلی معجزه‌آور دارد، کهکشانیست که آذر دارد، صدفی هست که گوهر دارد،سیدی هست که از نسل پیمبر... سیدی هست که چون فاطمه مادر دارد...

بِهَراسید که این قائله آخر دارد........!!!!!



                           

همیشه بهشت زیرپای مادرا نیست!

 

آدم میخواد خودشو دار بزنه ...ولی حیف ارزششو نداره...والا...

تابه حال بی حجاب زیاد دیدین ...اگه بگی نه ندیدم یا خیلی درستی یا خیلی ندیده ای!!

ولی یه وقت هایی میشه که آدم باید ببینه ...حق نداری چشاتوببندی...اگه ببندی چشمتو روی حق بستی

آدم کجا باید داد بزنه وبگه مادر شما که خودتون پایبد به عقایدی چرا دخترتو بی حجاب بارآوردی ؟

نمیدونم ...علتش چیه؟

زیادم هستند ازاین خونواده ها....

ماده تو خیابون چادری ومحجبه وهمراهش چنددست پرورده بی حجاب

مال حرامه نمیدونم....کلاس گذاشتنه نمیدونم ...بی غیرتیه نمیدونم...

ولی یه چیزی روشایدبدونم همیشه بهشت زیرپای مادرا نیست!

مخصوصا مادرایی که ...