دست به قلم های ســیدجلیل

دست به قلم های ســیدجلیل

قل رب ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق و اجعل لی من لدنک سلطانا نصیرا
دست به قلم های ســیدجلیل

دست به قلم های ســیدجلیل

قل رب ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق و اجعل لی من لدنک سلطانا نصیرا

یلــــــدا ...

بعضی شعرها چه زیبا خودشان می آیند... به مناسبت شب یلدا قسمت کوتاهی از شعر یلدا را در زیر آورده ام:


بی تو اینجا همه شبها بلند است آقا 

گریه و غصه ی ما ریشه ی خنده ست آقا

تشنگی غالب دردیست که در جامعه است 

آبها راکد وگند است آقا 

همه نومید ز هر طایفه ایم 

دستهایی به کمند است آقا

بی تو دنیا پر از حادثه است 

صلح معنای چرند است آقا 

زیر لباده ی عشقی که ز آن دم زده اند 

خنجر و تیغ برنده است آقا

صبر خاکستر یک عمر نشستن شده است 

انتظاری که خودش برگ برنده است آقا



همین حوالی

همین حوالی دو چشم ناب تو 


کنار کوچه کوچه های بوستان عاشقی 



کنار خاطرات دلپسند دور 


کنار دوست دارمت به تازگی 


که چند روز پیش با تبسم 


و در خیال گفته ای به من 


همین 


همین حوالیت که قرض نمی دهی به من 


نشسته ام 


به خاکهای لمس کرده گام تو


که سوختم 


و رویشان به جان و دل


نوشته ام نفس 


و خیره خیره چشم را به خط بودن تو دوختم 


نشسته ام 


س.ج