دست به قلم های ســیدجلیل

دست به قلم های ســیدجلیل

قل رب ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق و اجعل لی من لدنک سلطانا نصیرا
دست به قلم های ســیدجلیل

دست به قلم های ســیدجلیل

قل رب ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق و اجعل لی من لدنک سلطانا نصیرا

گرفتار آمدم

خواستی تنها بچرخم نقش پرگار آمدم
گفته بودی شاد باشم خسته و زار آمدم
از قرارم باتو می دانم چه در ذهنت گذشت
خواستم اما نشد این دفعه این بار آمدم 
چشم وا کردم چو دیدم دورم از دیوار،تو
من به چال گونه ات گویا گرفتار آمدم 

س.ج

صنایع آلوده

به نام خدا

حدود دهه شصت میلادی اعلام میشود که علم بشر هر ده سال دو برابر شده است
در دهه هشتاد این عدد به هرپنج سال میرسد
در ابتدای هزاره سوم اعلام میشود که هر شصت روز علم بشر دو برابر شده است
این عدد مدام در حال کوچکتر شدن است تا آنجایی که سرعت رشد دانش بشر مستقل از زمان بشود!
امروز این رقم پانزده دقیقه است ، یعنی معیار دانابودن و نادان ماندن تنها پانزده دقیقه ست، اگر الان شما دانشمند باشید معلوم نیست که پانزده دقیقه بعد عالم به علمتان بمانید!

هنگامی که سرعت دانش مستقل از زمان شود، یعنی ثانیه ها بزرگ میشود یعنی در کسری از ثانیه علم جابه جا میشود.
یعنی بیهوده است اگر در دنیایی که زمان اهمیت فوق العاده ای پیدا کرده است شما چهارسال برای گرفتن مدرک لیسانس وقت بگذاری!
این یعنی عقب ماندگی، در همان زمان که شما با سرعت ده کیلومتر درساعت احساس پیشرفت دارید، رقبایتان جلوتر از شما سرعتشان را از صد به هزار رسانده اند!

معضل آموزش کشورمن این روزها این است که کتابهای دهه شصت اروپا را رها نمیکند!
در حالی که آنها رویکردها را عوض کرده اند...

طرح آینده ی جهان صنایع و تکنولوژی سبز و جدید و رفاه واقعی برای جهان اولی هاست
صنایع بزرگ و آلوده مثل پتروشیمی ها برای کشورهای درحال توسعه ست و جهان اولی ها نیازی به این صنایع نخواهند داشت
و کشورهای جهان سوم به جهان چهارم انتقال می یابند

چه وقتی صنایع بزرگ به ما میرسند وسهم ما میشوند؟
وقتی که قیمت فروش نفت از بشکه ی آن کمتر باشد و به صفر نسبی برسد!
عملا در حال انتقال دائم صنعت عظیم و هنگفتی چون نفت به کشورهای درحال توسعه هستیم!
دنیا متقاضی اندیشه هاست نه داشته ها...

مسئولان کمی به وجدان دینی شان رجوع کنند بس است سهم خواهی و نزاع و تخریب و توهین !


ریا و مصلحت

به نام خدا
 
همیشه دوست داشتم یه داستان یه رمان یه فیلم نامه نویس باشم، اما هروقت خودکار برداشتم بنویسم در تعدد ماجراها و نیازها گیر کردم و نتونستم به ایده هام سبک بدم، هربار که یاد یه مشکل از جامعه افتادم ناخودآگاه به سمت انتقاد کشیده شدم، ما بزرگ شده ی انتقادیم، از همان روز های اول زندگی،به انتقادهای بزرگترها ازهم گوش دادیم، این مدلی بزرگ شدیم، گذشت تا بفهمیم که در مورد هرکسی زود قضاوت نکنیم.
از دید مثبت هم دچار ضعفیم به هرکسی که ظاهر خوبی دارد زود اعتماد نکنیم،
این ضعف ما آنقدر جلو رفته که کارهایمان بدون ریا پیش نمی رود، چند وقت پیش داستانی واقعی شنیدم ازاین قرار بود که شخصی برای اجاره مغازه ای به دفتر مشاوره املاکی وارد میشود که تازه تاسیس است، مسئول دفتر همین طور که جلو مشتری دفتر دستک خودش را مرتب میکرد، عکس رهبری را پشت میزش روی دیوار نصب میکند و میگوید بدون آقا که نمیشود!
این نگاه که معضل جامعه ماست نگاهی نیست برای ابراز ارادت و محبت و ... ، دروغ به خودمان نگوییم دیگر قسم حضرت عباس را باور کنیم یا دم خروس را؟
ما دچار ریا کاری شدیدی هستیم به نام دین، کلاه مردم را برمیداریم با وجه حاج آقایی، به قول دکتر عباسی که بانکداری میکنیم به نام اسلام در مقابل اسلام...
پس از قضاوت زودهنگام، نقد و نظر زودهنگام بپرهیزیم چه نگاه مثبت داشته باشیم چه منفی!


این که معضلاتمان را بشناسیم بد نیس، بیایید آینه هم باشیم!
.........................
مردم ما یک سابقه استعمار داشته اند
استعمار و وابستگی گذشت را کم میکند
گذشت که نباشد مهر و محبت کم میشود
جامعه از بعضی فضایل که رنگ ببازد طمع کارهم میشود
طمع کاری یعنی به دنبال موقعیتهای خوب برای خود بودن
برای موقعیت های خوب چاپلوسی مد میشود
پارتی مد میشود
رشوه مد میشود
و بعد انقلاب بعضی امتیازهای مذهبی عقیدتی و خوب که قرار بود خالص باشند ،امتیازی شدند برای موقعیتهای خوب
حال بی دلیل نیست اگربگوییم
مردم ما اهل ریا هستند
اگر اهل ریا باشند اهل دروغ هم هستند
و اهل قضاوت های نادرست!

و دروغ که باب گناهان است...
خیلی سخت نیس بخواهیم خوب باشیم
من از خودم شروع میکنم