دست به قلم های ســیدجلیل

دست به قلم های ســیدجلیل

قل رب ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق و اجعل لی من لدنک سلطانا نصیرا
دست به قلم های ســیدجلیل

دست به قلم های ســیدجلیل

قل رب ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق و اجعل لی من لدنک سلطانا نصیرا

به مناسبت تاسوعای حسینی

شب تاسوعا بود

گفت به من

 شاعر نیک پی ونیک سخن

 خواست رخصت از طبیب باطنش 

 آن علمدار رشید و فاضلش 


گفت 

 تا اینجا رسیدش ماجرا

 ای عمو کی میرسد آبی به ما



کرد شاعر کاغذش را ریش ریش 

داد دیوان سرودش پیش پیش 

رخصتی او از علمدارش گرفت 

شوق دلبر در سرو جانش گرفت

گفت دشمن 

بیا و دست بردار 

ولی عباس نبود دست بردار



مگر عباس را لشکر حریف است 

 ولی تشنه ست لبهایش چو نیزار 

امان از یاد اصغر چون درونش 

گرفته پیچشی در ذهن و افکار

اگر آبی ست از دست می چکاند

 اگر جانی ست می بخشد به سردار

و خواند وخواند

دستانش مرکب 

فضا دفتر 

بیانش سطر

کلیم و نامرتب 

دگر بی تاب تر از این نمیشد

 یقینش شد چرا بی دین نمیشد

دو دستش را به رمز دلبرش کرد

دخیل حضرت عباس آن مرد

محرم89