دست به قلم های ســیدجلیل

دست به قلم های ســیدجلیل

قل رب ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق و اجعل لی من لدنک سلطانا نصیرا
دست به قلم های ســیدجلیل

دست به قلم های ســیدجلیل

قل رب ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق و اجعل لی من لدنک سلطانا نصیرا

فقط اونایی که به آخرت عقیده دارند بخونند

یه حاجی تو یه روستایی بود سن و سالشم خیلی زیاد بود، شاید نود سالی داشت..زیادی امیدوار بود به زندگی!

یه روز که نوه نتیجه هاشو دور و برش جمع کرده بود دور کرسی، گرم صحبت و نصیحت و از این حرفا ... (کرسی رو گفتم که بدونی زمستون بوده )، رو کرد به برو بچ گفت: سال دیگه خرمنهای گندممون رو چجور جمع کنیم!!


برو بچ با خودشون گفتن این بابابزرگ ما توهم زده، هنو زمستونه زمینا خیسه، هنوز شخمی نزده ، هنو گندمی نریخته تو زمین، به فکر جمع کردنشه!!!

قصه بعضی از ما آدماستااااااااااااا


اونایی که منظورمو گرفتن کجای مجلس نشستن :d



.........................................................................................................................


الدنیا مزرعه الاخره!

باید یه چیزی داشته باشی که اونور راهت بدن یا نه!



همسایه

                                                                
 

یوسفی را شناختن ممکن

خانه در جوار قلب ما دارد..