دست به قلم های ســیدجلیل

دست به قلم های ســیدجلیل

قل رب ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق و اجعل لی من لدنک سلطانا نصیرا
دست به قلم های ســیدجلیل

دست به قلم های ســیدجلیل

قل رب ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق و اجعل لی من لدنک سلطانا نصیرا

در عشق نپرسند عرب را و عجم را

دل خون شد و خندید، ببینید کَرَم را

ما گریه نکردیم مگر غربت هم را


دنیا همه آیینۀ شرمندگی ماست

در حشر نبینیم مگر صورت هم را 


خون شد دلم از غصّۀ مرگِ حسنک‌ها

یک چند بگریانم بگذار قلم را 


ای عشق، همه کشتۀ شمشیر تو هستیم

حکم تو قصاص است ولی صاحب دَم را


در حلقۀ چشمت به خدا خطّ طوافی ست

کم مانده که زلفت شکند حدّ حرم را 


مانند حبیب عجمی دل عربی کن

در عشق نپرسند عرب را و عجم را


عمری که دویدیم هوس بود و عبث بود

با پای توکّل برویم این دو قدم را


علیرضاقزوه

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد