دست به قلم های ســیدجلیل

دست به قلم های ســیدجلیل

قل رب ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق و اجعل لی من لدنک سلطانا نصیرا
دست به قلم های ســیدجلیل

دست به قلم های ســیدجلیل

قل رب ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق و اجعل لی من لدنک سلطانا نصیرا

حس

نقطه ها بگذارند اول خط می آیم 


سیزده خط کلماتم همه بی فاصله اند


و در این برهه صدایم زده اند


پس نگویید که بی اقبالیست


پرشده ست بند دلم


این عطشها پس چیست؟


حس وابسته به بیست!!


پس خدا حافظتان که خداحافظیم  اجباریست ... س.ج

فقط برای تو گفتم

بیا ببین که بازهم زبان من به هق هقی دوباره مبتلاشده 


ودردرون جایگاه بودنت

 

که با ملات آب وعشق برای تو بنا شده


چه شور واشتیاق تازه ای به پا شده


ولی ببین تمام شد


از این خیال که ساختی برای من


از این خیال نبودن


به باد سرد جدایی


فروختم


وقبل آنکه زنم چوب حراج را به خیالم


میان آتش ابهام تو سوختم


نگاه کن


که فقط بادخریده هیچ 


هیچ تورا


ببین به سردی دستت هنوز بسته نگاه


فقط برای تو گفتم زعمق جانم آه .... س.ج