دست به قلم های ســیدجلیل

دست به قلم های ســیدجلیل

قل رب ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق و اجعل لی من لدنک سلطانا نصیرا
دست به قلم های ســیدجلیل

دست به قلم های ســیدجلیل

قل رب ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق و اجعل لی من لدنک سلطانا نصیرا

هی اَمـــَـــــرتـَنی . . .

فردا... همه با خبر شدند که دنیا دیگر حس جالبی ندارد ... نماز صبحشان سر وقت هم که ادا شد به دلشان نچسبید .. بی معرفتی در دلشان افتاده و حس و حال نداشتند .. دیگر عطر و بوی رسول خدا از کوچه های بنی هاشم نمی آمد ... کوچه های بنی هاشم هم خلوت شده بود .. دیگر جلو درب خانه ی علی تجمعی نبود ... همان دری که چند شب پیش در آتش سوخت ... باز و بست کردنش به سختی صورت میگرفت ... در خانه ی علی شرم داشت از اینکه ابزار درد پهلوی فاطمه شده بود...آه خداااااااا

می خواهم آرام بگویم کسی نفهمد علی هنوز یاد آن لحظه هایی بود که رسول خدا دست فاطمه رادر دستش گذاشته بود ... 


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

همانهایی که وقتی به عیادت دختر رسول خدا آمده بودند و فاطمه رویش را برگردانده بود وآنها با شرم برگشته بودند 

به علی گفتند چرا ما را از شهادت دختر رسول خدا با خبر نکردی؟!

جواب علی می دانی چه بود! 

مولای مظلوممان آرام گفت : هی امـــــــرتنی ... 


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


فاطمه سبب خلقت عالم هستی ست می دانستی !

یقین کن که لعنت خدا بنیانگذاران سقیفه را گرفت


فاطمیه

به نام خدا


ایام فاطمیه است

و زندگی بدون فاطمیه لنگ می زند 

فاطمیه فقط محدود به ایام شهادت دختر رسول خدا نیست

فاطمیه خودش آرمان است 

آرمان همه ی آزادگان و مظلومان

آرمان منتظر و منتقم

آرمان " ان الارض یرثها علی عبادی الصالحون"


فاطمیه ها می آیند 

تکرار نمی شوند 

که تکرار انسان را فرسود و پیر می کند

نه

بلکه هر سال زنده تر باشور و حالی بیشتر

هرسال متفاوت تر

هرسال دخیلان بر درخانه ی فاطمه(س) بیشتر و بیشتر




هرسال انوار رحمت از آن مزار گمشده بر شیعیانش بیشتر

هرسال ابراز تنفر و نفرت از پایه گذاران سقیفه و تاریکی و ذلت و خواری بر غاصبان و هتاکان افزون تر

هرسال...

شیعیان بیدارتر

زمین در انتظار منتقم منتظرتر

هنوز فریاد مهدی پسرم! زهرا(س) می آید

همه منتظرند 

عرشیان و فرشیان 

عالم خاک و عالم افلاک 

همه بر مظلومیت آل الله می گریند

تا تسلای دل غربت مولای حاضر و ناظرشان بر این مصیبت باشند


آجرک الله یا صاحب الزمان 

برای عمه ام زینب

زبانم لکنتی بی انتها را 

کشید و خواند 

رزم کربلا را


یگانه شه سرش از تن جدا شد 

و دشت کربلا مانده ست مارا 


نگاه دختر شیر خدا بین 

بریدن دید و

 عرش انگار لرزید

ولکن 

ما راَت الا جمیلا 


بگو زینب تو دخت حیدر هستی 

تو تنها 

یادگار مادر هستی

جگرها سوخت در داغ برادر 

مفسر

 خوان تو لکنت های مارا 


محرم89

به مناسبت تاسوعای حسینی

شب تاسوعا بود

گفت به من

 شاعر نیک پی ونیک سخن

 خواست رخصت از طبیب باطنش 

 آن علمدار رشید و فاضلش 


گفت 

 تا اینجا رسیدش ماجرا

 ای عمو کی میرسد آبی به ما



کرد شاعر کاغذش را ریش ریش 

داد دیوان سرودش پیش پیش 

رخصتی او از علمدارش گرفت 

شوق دلبر در سرو جانش گرفت

گفت دشمن 

بیا و دست بردار 

ولی عباس نبود دست بردار



مگر عباس را لشکر حریف است 

 ولی تشنه ست لبهایش چو نیزار 

امان از یاد اصغر چون درونش 

گرفته پیچشی در ذهن و افکار

اگر آبی ست از دست می چکاند

 اگر جانی ست می بخشد به سردار

و خواند وخواند

دستانش مرکب 

فضا دفتر 

بیانش سطر

کلیم و نامرتب 

دگر بی تاب تر از این نمیشد

 یقینش شد چرا بی دین نمیشد

دو دستش را به رمز دلبرش کرد

دخیل حضرت عباس آن مرد

محرم89



امروز دلم تنگ است

مهدی در این ایام دلتنگی کجایی ؟


با حاجیان حج میروی یا ذی طوی ای 


انگار آقا همچو بابای غریبت 


ماه محرم عازم کرب وبلایی