دست به قلم های ســیدجلیل

دست به قلم های ســیدجلیل

قل رب ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق و اجعل لی من لدنک سلطانا نصیرا
دست به قلم های ســیدجلیل

دست به قلم های ســیدجلیل

قل رب ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق و اجعل لی من لدنک سلطانا نصیرا

فقط اونایی که به آخرت عقیده دارند بخونند

یه حاجی تو یه روستایی بود سن و سالشم خیلی زیاد بود، شاید نود سالی داشت..زیادی امیدوار بود به زندگی!

یه روز که نوه نتیجه هاشو دور و برش جمع کرده بود دور کرسی، گرم صحبت و نصیحت و از این حرفا ... (کرسی رو گفتم که بدونی زمستون بوده )، رو کرد به برو بچ گفت: سال دیگه خرمنهای گندممون رو چجور جمع کنیم!!


برو بچ با خودشون گفتن این بابابزرگ ما توهم زده، هنو زمستونه زمینا خیسه، هنوز شخمی نزده ، هنو گندمی نریخته تو زمین، به فکر جمع کردنشه!!!

قصه بعضی از ما آدماستااااااااااااا


اونایی که منظورمو گرفتن کجای مجلس نشستن :d



.........................................................................................................................


الدنیا مزرعه الاخره!

باید یه چیزی داشته باشی که اونور راهت بدن یا نه!



نظرات 3 + ارسال نظر
[ بدون نام ] 11 خرداد 1393 ساعت 18:40

تو به آخرت عقیده داری؟

چرا که نه

میم 1 شهریور 1394 ساعت 12:36 http://40years.blogsky.com

سید دعا لازمم ، اگه یادت بود لابه لأی زمزمه ها ت دعام کن . بلکه به نفس شما گرها باز شه سید محترم .

سلام محتاجیم

والا مارو خو از همین دنیا یه دفعه شوت میکنن جهنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد