دست به قلم های ســیدجلیل

دست به قلم های ســیدجلیل

قل رب ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق و اجعل لی من لدنک سلطانا نصیرا
دست به قلم های ســیدجلیل

دست به قلم های ســیدجلیل

قل رب ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق و اجعل لی من لدنک سلطانا نصیرا

اگر سنگ ببارد...

چند روز پیش با پیرمردی خوش برخورد هم کلام شده بودم، از آب وهوای قدیم میگفت، چیزهایی که همه ی ما و شما بارها شنیده ایم
رو کردم به او گفتم حاج آقا الان که نه برفی می آید و نه بارانی، مدارس را برای هوای آلوده تعطیل میکنند نه سرما و برف!!
با متانت خاصی نگاهم کرد و گفت: جوان برو خدا رو شکر کن آلودگی هوا که بر جسم تو اثر میکند ، برو به بزرگواری خدا شکر کن که با این وضع حجابی که دختران وخواهران ما پیدا کرده اند و با این بی غیرتی مردان ما، سنگ بر ما نمی بارد...

حرفهای پیرمرد شاید برای نسل من ابهام داشته باشد، اما ترس از خدا خودش بازدارنده ازگناه است، چیزی که پیرمرد از جوانیش یاد گرفته بود این بود که شاه و امام را مسئول رزق و روزی نداند و فقط از خدا روزی طلب کند

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد