دست به قلم های ســیدجلیل

دست به قلم های ســیدجلیل

قل رب ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق و اجعل لی من لدنک سلطانا نصیرا
دست به قلم های ســیدجلیل

دست به قلم های ســیدجلیل

قل رب ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق و اجعل لی من لدنک سلطانا نصیرا

دلمان تنگ شد!

به نام خدا


امروز بعد مدتهای مدید سراغ وبلاگم آمدم  تا بروزش کنم...

اما ماندم چه مطلبی  بگذارم تا شرمنده مجازآباد نباشم

امروز آخرین روزهای مردادماه 94 است، کلا از مرداد خاطره خوشی در ذهنم دارم ... خاطره یک انسان خوب 

انسانی که شاید آینده به سراغم بیاید و یا شاید هم در گذشته ای دور تنها یک رویا بماند ...


در این چند وقته آنقدر از احساسم دور مانده ام که قلمم کند جلو می رود ، این چند ساله زندگی ها ظاهرا جلو رفته اما در باطن همه وضع آشفته ای دارند، رنگ و بویی از محبت نیست و خاطر هر انسانی جایی دیگر است ...

آن روزهایی که اینجا می نوشتم هنوز خبری از لاین و تلگرام و واتساپ و ... این نیومجازخانه ها نبود، اما این روزها آنقدر جذابیت آنها زیاد است که کمتر کسی سراغ وبلاگ و وبلاگ خوانی می آید، روند توسعه فضای مجازی همه را غافلگیر کرده 


اما دل هرکجا باشد باز هم بر میگردد سرجای اولش،  کل شی یرجع الی اصله 

دل ما هم برای مجاز خانه خودمان تنگ شده ، آنجایی که کلی آدم خوب در آن رفت آمد داشتند 

از سال 90 تا به حالا ....


نظرات 2 + ارسال نظر
سحر 1 شهریور 1394 ساعت 10:51 http://sin-alef.blogsky.com

به تو ساده دل ندادم که بری ساده ز یادم

مریم حسینی 25 دی 1394 ساعت 18:45

دل هرکجا باشد باز می گردد بجای اولش.... چه جمله محشری ....

در امتداد همان یرجع الی اصله

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد